مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
همای جان من سوی مدینه پر زند امشب دلم در محفل قدوسیان ساغـر زند امشب گمانم ذات ربالعالمین در این شب شیرین تـبـسم بر تـبـسمهای پیغـمـبـر زند امشب سلامالله بر این لیلۀ قـدری کــه زهـرا را مبارک ماه در ماه مبارک سر زند امشب محمد همچو باغ لاله از هم وا شده امشب تعالـیالله امیـرالـمؤمنـیـن بـابـا شده امشب شب است و نیمۀ ماه خدای داور است امشب شب عید حسن، میلاد سبط اکبر است امشب تعالی الله ای سادات عالم چشمتان روشن که قرآن محمد روی دست کوثر است امشب زیــارتـگـاه پیـغـمـبر بــود آیــیـنۀ رویش که بر آیات رخسارش نگاه حیدر است امشب ز پا تا سر همه میراث خـتمالمرسلین برده خدایی طلعـتـش دل از امیـرالمؤمنین برده تعـالیالله بر جـسمـش؛ سلامالله بر جـانش که میبوسد محمد لحظه لحظه همچو قرآنش ســلام آفــتـاب و آسـمـان و اخـتــران او براین ماهی که امشب فاطمه دارد به دامانش از آن ترسم که گویم کفر ورنه فاش میگفتم که حتی از خدا دل میبرد لبهای خندانش مـبارک باد این مـولـود بـر پـروردگـار او الا مـاه خـدا امـشـب تو بـاش آئـیـنـهدار او شـب عیداست ای یاران خبر سازید یاران را به فرق روزهداران ابر رحمت ریخت باران را جمال بیمثال خویش را بگشوده بیپرده خدا در ماه روزه داد عیدی روزهداران را امیرالمؤمنین در دست خود دستهگلی دارد که باید کرد قربانی به پایش گلعذاران را حسن نامش حسن خَلقش حسن خُلقش حسن خویش هـمانا حُسن نا محدود حـق پـیداست بر رویش سحر با ما جمال حیِّ سرمد را تماشا کن به خال و خط او قرآن احمد را تماشا کن به قـرص آفـتاب فاطـمه بر شـانۀ حـیـدر در این ماه خـدا مـاه مـحـمد را تماشا کن نه تنها در مـدیـنـه در تـمـام عالم هـستی به یُمن مقدمش خُـلد مخـلّـد را تمـاشا کن تـمـام آفـرینش مانـده در حـال سجـود امشب خدا هم جشن بگرفته است در ملک وجود امشب الا ای روزهداران شافع فردایتان است این جمال بیمثال خـالـق یکـتـایتان است این هنیئا لک مبارک باد،چشم جانتان روشن که جان جان عالم رهبر و مولایتان است این به پاخیزید وجان گیرید برکف ای سحرخیزان فروغ دل، چراغ روشن شب هایتان است این به شکر مقدمش با خنده باید ترک جان گفتن نه ترک جان سزد با ترک جان ترک جهان گفتن سلامالله بـر صـبر وی و صلح و قـیام او سماواتی؛ زمیـنی هـر دو تـسلـیم نظام او اگر فرمان آتشبس کند صادر؛علی عینی وگر از جنگ گوید وحیِ حق باشد کلام او توان از قلعۀ خیبر کند در چون پدر آری همانا صلح او تیغی است برّان در نیام او نـشـایـد کـرد انـکـار اقــتـدار و هـمت او را که در جنگ جمل دیدیم عزم و قدرت او را به هرعصر و زمان،تاریخ با ما این سخن دارد قیام کربلا خود ریشه ازصلح حسن دارد حسن با صلح و صبرخود حمایت میکنددین را اگرچه همچو حیدر بازوی خیبر شکن دارد به صلح و صبر و عزم و همت ایثار او سوگند که شیعه هرچه دارد ز آن امام ممتحن دارد هـمـانـا چشـم او بگـذشـتـه و آیـنـده را بـینـد امامش خوانده پیغمبر چه برخیزد چه بنشیند الا ای قبر بیشمع و چراغت کعبۀ دلها مزار بیچراغت تا ابد خورشید محفلها به قرآن میخورم سوگند کز اسلام و از قرآن تو با ایثار و صبرخود شدی حلال مشکلها تو خوردی خون دل تادین وقرآن جاودان ماند ولی قدر تو را نشناختند افسوس! جاهلها شهادت میدهم مـولا! تو برعالم امام استی نه بر عـالـم، حسینبنعـلی را هم امام استی سـلام انـبــیا بــر اشـک زوّار بــقـیـع تو دلم عمری است گـردیده گـرفتار بقیع تو به رضوان میفروشم ناز تا محشراگریک شب گذارم روی خود بر روی دیوار بقیع تو دری بگشا به رویم ازکرم ای یوسف زهرا که همچون شمع سوزم در شب تار بقیع تو خوشا آن شب که میثم همچوآه از سینه برخیزد سرشک خویش را بر خـاک پـای زائرت ریزد |